دو رکعت به جا آورديم
سرها بي هدف سجده کردند
لبها زمزمه زنبور واري بيش نبودند
دستها بالا رفتند نه از پي پذيرشي يقيني
که از پي خواستهاي ناتمامان
خم شديم براي نان
براي دو چند بيشتر نفس کشيدن
دعاي پايانيمان نيز
طوماري بود ناتمام از
نداشتن ها ميخواهم ها دريغ نکن ها
اين بود دو رکعت خالص خودبينيمان