اما قلب ديگري هم هست؛ قلبي كه از بودنش بيخبريم.
اين قلب اما در سينه، جا نميشود
و به جاي اين كه بتپد، ... ميوزد و ميبارد و ميگيرد و ميتابد
اين قلب نه ميشكند و نه ميسوزد و نه ميگيرد.
سياه و سنگ هم نميشود
از دست هم نميرود
زلال است و جاري
مثل رود و نسيم
و آن قدر سبك است كه هيچ وقت هيچ جا نميماند
بالا ميرود و بالا ميرود و بين زمين و ملكوت ميرقصد
اين همان قلب است كه وقتي تو نفرين ميكني، او دعا ميكند
وقتي تو ميرنجي، او ميبخشد
اين قلب كار خودش را ميكند
نه به احساست كاري دارد نه به تعلّقت
نه به آن چه ميگويي؛ نه به آن چه ميخواهي
و آدمها به خاطر همين دوستداشتنياند
به خاطر قلب ديگرشان
به خاطر قلبي كه از بودنش بيخبرند ...
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
تا حالا عاشق شدی ؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی